حتما شنیده اید می گویند وقتی مادری عروس می آورد خانه اش، ممکن است نسبت به عروس حسادت کند، خصوصا نسبت به جوانی و زیبایی اش؟
اما قریب به یقین کمتر دیده اید در همین زمینه ی زیبایی و ... مادر شوهری نسبت به عروسش پیش تر باشد.
***
خانه شان مهمانی بود. صندل روفرشی ام را یادم رفته بود ببرم. لباسم مشکی قرمز بود. وقتی رسیدم، یاد صندل افتادم اما به روی خودم نیاوردم. مادر شوهر و جاری و خواهرشوهر همه صندل داشتند طبق معمول.
کمی که گذشت...
مادر شوهر: ... تو چرا صندل نپوشیدی؟
من : آخه یادم رفت!
مادر شوهر : خب از ..(خواهر شوهر)... بگیر یه صندل مشکی! ببین داره یا نه؟
من: نه لازم نیست. همین جوری خوبه!
مادر شوهر: نه اینجوری که نمیشه. برو ازش بپرس.
من: خب یه صندل از صندل های شما بر میدارم. همون سفیده!
مادر شوهر : سفید که به لباست نمیخوره. باید مشکی باشه.
***
من: صندل داری؟
خواهر شوهر: بذار ببینم یه صتدل سفید مشکی داشتم اگه نداده باشمش به کسی. بذار اونو برات بیارم.
من: اگه زحمتی هست نمیخواد. چون همینجوریشم خوبه.
خواهر شوهر: نه! باید یه چیزی بپوشی.
من :
.
.
.
خواهر شوهر: رفتم گشتم نبود. ببین تو همین کفش هاتم خوبه. کفش بیرونی هات که مشکیه. همینا رو تمیز کن بپوش.
من: وای! نه! بیخیال! اینا که کفش بیرونه. کثیفم هست.
مادر شوهر: نه! همینا خیلی خوبه.
و بعد رفت برشون داشت و گفت : من تمیزش می کنم کفشو.
من: آخه من برام مهم نیست که حتما صندل یا کفش بپوشم.
مادر شوهر: اما برای من مهمه که تو اینو پات کنی.
مامان کفشونو تمیز کرد با آب. اما هنوز روش خاکی بود. به خواهر شوهر نشون دادم : ببین! هنوز کثیفه! بی خیال!
خواهر شوهر: الان میرم برات واکس چرب میارم. روشو تمیز کن و بپوش.
و خلاصه من واکس زدم و کفش را پوشیدم!
برچسبها: خانوادگیمهمانیخانمانه