سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یه سوال!

سلام . ما دیشب خیلی راجع به این حرفا با هم صحبت کردیم و همسر حرفای جالبی  زد !

از من پرسید : به نظرت چرا اینجوری شده ؟ چرا بزرگترا به ما ها اینجوری آموزش دادن که زندگی یعنی خواب و خوراک و لباس و ... چرا ما همش از زندگی از کارهاش و ... یاد کار خونه ، یاد غذا پختن ، یاد لباس خوب پوشیدن و ... می کنیم. و شاید تنها چیز غیر مادی ای که به ذهنمون می رسه اینه که و قتی شوهر اومد خونه یا زن اومد خونه و بیرون خسته شده بود ، همسرش باید منبع آرامش بشه براش! (یه چیزی شبیه قرص مسکن!) من گفتم : شاید چون اینجوری دوست داریم یا عادت کردیم...

همسر گفت : ما زندگی رو با زنگ تفریح اشتباه گرفتیم! فکر می کنیم که وقتی شوهر از سر کار برگشت باید بیاد خونه و استراحت کنه تا فردا. و زن اگه توی خونه است کاری نداره جز آماده کردن وسایل و لوازم استراحت شوهر! یا برعکس!! ما تو زندگی هامون یه کار اساسی یه کار مهم نداریم! یه کاری که اگر یکی از همسران ? ساعت نتونست روش وقت بذاره اون یکی یه کم از کارو جلو ببره! زندگی مشترک جای استراحت و تفریح کردن نیست! یه مسئولیته! یه مسئولیت سنگین ، یه میثاقه!! استراحت فقط وقت خوابه! اگه قراره به زندگی مشترک در حد همین غذا درست کردن و کارهای خونه و لباس خوب پوشیدن و .... نگاه کنیم دیگه چرا ما مردا بریم زن بگیریم! به فرض مثلا کنیز هم همه ی این کارها رو برای ما انجام می ده! تازه خیلی از هزینه ای دیگه هم نداره!!!........

باید فکر کنیم ، برنامه ریزی کنیم.....

من فکر می کنم زندگی ما یه نخ تسبیح داره که لا به لای مهره هایی (البته لازم و نه کافی ) مثل آشپزی و کار خونه و پوشاک و .... گم شده!!!

اگه اون کار اصلی و اساس زندگی باشه ، یه کسی مثل من یا تو بیکار نمی مونه تا بخواد از روی بیکاری تنها کارش این باشه که "وقتی شوهرم میاد چه کار کنم؟؟؟ "

کارخونه و آشپزی و لباس و حتا آرامش دادن به همدیگه ... همش لازمه و لی کافی نیست! فرع زندگیه! اصل یه چیز دیگست!

اینجوری که فکر کردیم این می شه که بعضی از مردها یا زنها وقتی مثلا آرامششون یه شب تامین نمی شه می گن : اه! دیگه خونه هم به درد نمی خوره و از زندگی خسته می شن یا فکر می کنن بیهوده است!! و وقتشون هدر رفته!!!....

بگردیم ببینیم اون نخ تسبیحه که اساسه تو زندگی مشترک چیه؟؟!؟!

 


برچسب‌ها: همسرانهخانوادگی

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

یک نگاه نو!

متاسفانه زندگی همه ی دخترای همسن و سال ما که ازدواج می کنن تقریبا همینجوری شده... من اسمشو می ذارم روزمرگی!

 

می دونید چیه! این علاوه بر اینکه تقصیر خودمونه یه کم تقصیر بزرگترامون هم هست. مثلا خود من وقتی ازدواج کردم فقط به آرمانها و اعتقادات و هدفهای مهمی که تو سرم داشتم فکر می کردم، اما الان که وارد یه زندگی مشترک شدم ( البته وارد که نه، اما دارم تقریبا احساسش می کنم ) ، می بینم که انگار این افکار و هدفهام تو این زندگی جایی نداره!! یعنی کسی به این چیزا بها نمی ده! اصلا این چیزا ارزش محسوب نمی شه! و عروس خوب بودن به آشپزی خوب ، لباس خوب ، چهره خوشگل ، ظاهر.... است و داماد خوب بودن به پول زیاد ، ظاهر خوب ، خونه و .... است و این بین همه جا افتاده و همه ( هم خانواده ها ، هم فامیل ها و ...) وقتی می خوان بگن شوهر فلانی خوبه یا  فلانی خانم خوبی گیرش اومده به این چیزا نگاه می کنن! میدونی من فکر می کنم این چیزا خیلی ماها رو تحت فشار قرار می ده! که مثلا من اگه می خوام عروس خوبی برای خانواده ی شوهرم باشم فقط همین کارها کفایت می کنه!!!

 کتاب مطلع عشق و برای چندمین بار ورق می زدم... نوشته بود :

ملاک ارزشگذاری روی دختر و پسر ظاهر نیست. اگر دختری وارد خانواده ای شد و  کاری بلد نبود ، کسی حق نداره به اون خرده بگیره و ...

اصل و اساس زندگی عشق و محبت است...

نوشته بود : زن و شوهر باید مثل پرستاری دلسوز مراقب هم باشن نه آقا بالا سر و  همدیگرو با ملاطفت در راه خدا نگه دارن یا بکشونن....

این نگاه با این دیدی که الان بین اکثر مردم حاکمه خیلی خیلی متفاوته....

فکر کنیم که چه جوری می شه این عرف های غلط رو  بین خودمون از بین ببریم؟!...

 


برچسب‌ها: همسرانهخانوادگی

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز