یا پسر لیلا... به دادم برس!

باید پسر جوان بزرگ کرده باشی تا بفهمی چه کشیده است لیلا!
باید روزهایی با پسرت زندگی کرده باشی ، حرف زده باشی، قربون صدقه اش رفته باشی تا بفهمی چه کشیده است لیلا!
باید حس مادری در تو شعله کشیده باشد تا بفهمی چه کشیده است لیلا!
باید به پسر جوانت عشق بورزی و دوستش داشته باشی تا بفهمی چه کشیده است لیلا!
باید برای پسر جوانت آرزوها و رویاها داشته باشی تا بفهمی چه کشیده است لیلا!
باید کمی جلوی چشمت راه رفته باشد، کمکت کرده باشد ، حرمتت را حفظ کرده باشد تا بفهمی چه کشیده است لیلا!
باید پسری داشته باشی، زیبا و نیرومند و عاقل و مومن و جذاب و رئوف و مودب تا بفهمی چه کشیده است لیلا!
باید پسری داشته باشی.... تا بفهمی چه کشیده است لیلا!

امشب ؛شب علی اکبر (ع) ، بیشتر برای پدرش حسین (ع)  و مادرش لیلا گریستم ...
عجب غم عظیمی است داغ پسر جوان...
خدا نصیب نکند...... که تاب و تحملش نیست!

امشب باید مثل حسین (ع) فریاد کشید : یا علی جان! بعد از تو خاک بر سر این دنیا....

این هم از زبان لیلا:
.. . از اون نگاهش ،
نمیشه دل کند ،
دلم می مونه، 
وقتی که آروم ،
می زنه لبخند
دود کنید اسپند...

نگید "چرا شدی هراسون"...
بچه بزرگ نکردم آسون
میوه ی عشقم داره میره
الهی که لیلا بمیــــــــــــــــره
عزیز مادر
الهی که باشی سلامت....


برچسب‌ها: شخصیباور هامناسبت ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

باز هم روضه ی ناخوانده به عالم داریم...

سوار تاکسی شده بودم. در را که بستم دیدم خانم کناری من دارد با راننده در مورد کرایه اش حرف میزند.
خانم:ولی کرایه شما میشه 250 تا اینجا
راننده : نخیر. میشه 300
خانم: حالا شما می خوای 300 بگیری اون یه حرف دیگه است
من به خانمه گفتم: از کجا تا کجا رو میگه 300؟
خانمه مسیری رو گفت. منم گفتم: شما 250 بده.
خلاصه بحث بالا گرفت و آخر راننده جریان رو ماست مالی کرد و 50 تومان بقیه رو برگردوند و 250 حساب کرد.
اون خانمه که پیاده شد راننده به من گفت: خانم شما کجا میری؟
مقصدم رو گفتم.
راننده: کرایه ی شما هم 300 میشه ها! اونجا رسیدید نگید میشه 250!!
من : من همیشه 250 می دم تا اونجا رو.
راننده: به من باید 300 بدی! اگر نمی خوای همین جا پیاده شو.
من : باشه مسئله ای نیست.
و پیاده شدم!
با خودم گفتم: دیگه ماه محرم خیلی ضایع است آدم زیر بار حرف زور بره!
... کمی که گذشت خدا لطف کرد، اتوبوسی آمد. دویدم تا به ایستگاهش برسم و با اتوبوس بروم مقصد مورد نظر. راننده اتوبوس هم منتظر ماند تا برسم.
این شد که با 20 تومان رسیدم مقصد!!

 

امروز توی ت.ع.ز.ی.ه نقش "ام کلثومس " رو بازی کردم. صحنه ی اول باید "سکینهس " و "رقیهس " سرشون رو بذارن روی پاهای "کلثومس " . یه مقداری گذاشتند. اما حرف سخنران کمی طول کشید. و نمایش هنوز شروع نشده بود.
یه دفعه دیدم دختر بچه ی 5-6 ساله ی ریزه میزه ای که نقش رقیهس رو بازی می کند سرش رو برداشت از روی پاهایم و به بازیگر نقش سکینه هم گفت: سرت رو بردار. پاهاش خسته میشه درد می گیره.
من :  تعجب کردم. گفتم: بچه ها سرتون رو بذارید درد نمی گیره پاهام. ... نذاشتند. منتظر شدند تا نمایش شروع شود.
دلم آتش گرفت.... حتی من هم که نقش آن حضرات معصومین رو بازی می کنم نمی تونم درک کنم چی کشیدند آن روزها در کربلا...
اینجا این بچه ها نگران پاهای من هستند که درد نگیرد... آنجا در کربلا کسی نگران درد گرفتن و ناراحت شدن هیچ کدام از آن خاندان عصمت و طهارت نبود...
این دختر بچه امروز دلم را آتش زد.... 

 منبر آقای پناهیان توی دانشگاه هنر امسال خیلی کاربردی و زیباست. اگر تونستید فایلش رو پیدا کنید و گوش کنید. تو دانشگاه هنر بحثشون شخصیه بیشتر ( در مورد نیت و خیال و ...) و دانشگاه امام صادق ع اجتماعیه. در مورد ریزش ها  رویش هاست که کمی هم سیاسیه.
این شب ها که میرویم هیئات مختلف ، مدام هم آشنایانمون و دوستان رو می بینیم. حس خوبیه...
هیئت عشاق هم امشب بودیم. همسر که خیلی از سینه زنی اش حال کرده بود. اما من دوست داشتم روضه بیشتر بخوانند. شب 7 ، وقت روضه ی شیرخواره ی اباعبدالله ع بود که کاش بیشتر می شنیدم...
پی نوشت 2 مربوط به هیئت عشاق شب هفتم هست

***

یک جهان روضه و یک ماه محـــرم داریم
آه آقای غریبم چقدر غـــــــــــــــــم داریم
هر قـــــــــــــدرم بخوانند همه مرثیــــــت
باز هم روضه ی ناخوانده به عالم داریم
***
امشب آسمان گریست... شب هفتم ، شب شیرخواره ی حسین ع ....
...داره بـــــــارون می باره
از چشام خون می باره...
تو مشک پاره پاره یه قطره آب نمونده گریه نکن علی جون شاید بارون بباره ...

 

دعا کنید دعاهایم مستجاب شود...
خصوصا 3 دعای ویژه و فوری دارم که برایشان دعا کنید...خواهشا

 


برچسب‌ها: شخصیدوستانباور ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز