سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هنوز ، نَفَس مـ ـی کِـ شَـ ـم !

خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!
از این همه اختلاط زن و مرد در فضای جامعه خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!
از این همه تلفن های کاری، گفت و شنود های به اصطلاح ضروری،قرار و مدار های اداری خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!
از جلسه بازی های پی در پی که قرار است موضوعات کاری(!) را بررسی کند خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!
از ایمیل های اضطراری و غیر اضطراری، خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!
از مشورت های بی مورد و مشکوک مَرد ها از زَن ها و یا برعکس، خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!
از مهربانی های بی مورد و دلسوزی های نسبت به جنس مخالف ، خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!
از ارتباطات درسی(!) و هم گروهی ها و جزوه گرفتن های دانشجویان دختر و پسر همکلاسی، خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!
از تلفن های احوال پرسی و مهمانی ها و رفت و آمدهای خارج از حریم و شوخی های بی مورد فامیلی بین نامحرمان، خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!
از کامنت های خارج از حریم با لحن های صمیمانه و یا همراه با شوخی وبلاگ نویس های نامَحرَم، خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!

اصلا تو بگو : من مُتِحجّر شده ام!
از رُشد و پیشرفت جامعه(!) سَر دَر نمی آورم، به دینداری نیروهای مومن و مذهبی(!) اداره جات و شرکت های خصوصی و دولتی و پایگاه های مختلف فرهنگی-مذهبی کافَر شده ام!
اصلا تو بگو : من از قرن 20 هجری شمسی اشتباهاً به عصر اطلاعات و ارتباطات سازنده و موثر(!) آوَرده شُده ام!
سَر از ضرورت این همه ارتباط ریز و درشت تلفنی، حضوری، ایمیلی، وبلاگی، پیامکی و ... در نمی آورم!
کمی سوادم نَم کشیده است...
عقلم کار نمی کند!
دینداری ام به افراط و تفریط رفته است...
باشد، همه را قبول می کنم، اما فقط یک چیز!
فِطرَتم و تَهِ دلم هنوز هم که هنوز است نَفَس می کشد!
فطرت را که نمی شود به این راحتی کُشت!
چه کنم؟! دِلم هنوز به این ارتباط های ضروری(!) بَدگُمان است...

تو هرچه بگویی باز هم خواهم گفت:
من دیگر، از ارتباط بی حد و حساب با جنس مخالف اعم از ارتباط  کاری-درسی-دینی-اعتقادی-مسنجری-ایمیلی-ضروری-مشورتی-وبلاگی-فامیلی-دلسوزی و... خـ و شَـ م نِـ مـ ـی آ یـ د !!


^ چقدر دوران بچگی، بوی پاکی می داد...


برچسب‌ها: خانوادگیشخصیدوستانگناه

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

پ شاید مثل « پاییز »

پاییز که نزدیک می شود، به شدت هوایی می شوم...
پاییز را بسیار دوست می دارم...
یادآور خاطرات مدرسه...Reading a Book
یادآور خاطرات آشنایی و ازدواجمان...

پاییز، پر است از زیبایی های ناب خداوند...
هوای مطبوع و لذت بخشش، هرچند اگر کمی هم سرد باشد، برایم به شدت لذت بخش است...
باران هایش حسابی دیوانه ام می کند...
عطر نسیم هوایش، ریه هایم را مدام به تکاپوی نفس کشیدن می اندازد...
پاییز، هوایش، درخت های زردش،خنکای صبح ها و عصر هایش، باران هایش ، خاطراتش، خش خش برگ هایش، بوی ماه مهرش، بوی کیف و کتاب و مدرسه اش، هوای سردش، لباس های گرمش، .... همه و همه ، همیشه مرا عاشق ترش می کند...
هر سال از "مرداد" که عبور می کنیم، بی صبرانه منتظر "پاییز" می شوم...
راستی! جوجه رو آخر پاییز می شمارند! 


لینک مطلب پارسال در حلول پاییز


برچسب‌ها: خانوادگیشخصیپاییز

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
   1   2   3   4      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز