سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جشن انقلاب!

من که جزو نسل سومی های انقلابم، مثل باقی هم سن و سالانم،چیزی از انقلاب درک نکرده ام ، جز مقداری خاطره و داستان و فیلم و صوت... و یه سری شعارهایی که سال های 56- 57 توسط مردم داده میشد.

این سالهای اخیر که دانش آموز مدرسه ای نیستم، دهه فجر، بیش از همه مرا یاد جشن های انقلابی می اندازد که همه ساله با شکوه و ذوق و شوق مضاعفی در مدرسه مان برگزار میشد. جشن هایی که شد جزو خاطرات شیرین روزهای خوب کودکی و نوجوانی من!
یادش بخیر ...
هر سال اوایل بهمن ماه، همه ی کلاس ها در تکاپوی تدارک سرود، نمایش، برنامه،تزئین کلاس و راهرو و ... بر می آمدند.
آخر در همه ی مدارسی که من درس می خواندم، بهترین تزئین کلاس، بهترین مراسم ، بهترین سرود، بهترین مسابقه، بهترین نمایش، بهترین مجری گری جایزه داشت و جایزه اش به همه ی کلاس تعلق می گرفت.
هر روزی از روزهای دهه مبارک فجر، برنامه ی جشن با یک کلاس بود. همه چیزش! و طبیعتا همه هر روز برای رسیدن به زمان برنامه لحظه شماری می کردند.
و 12 بهمن  همه ی کلاس ها بازدید میشدند توسط مدیر و مربی های پرورشی برای ارزیابی تزئینش. هرکلاسی که بهترین و مبتکرانه ترین تزئینات رو داشت، امتیاز می گرفت.
یادش بخیر...
چقدر مرموز بودیم اون روزها و همه ی کلاس با هم متحد! مطلقا اطلاعاتی به کلاس های دیگر نمیدادیم مبنی بر اینکه با در تزئین کلاسمان چه طرحی داریم، از چه چیزهایی استفاده می کنیم، برنامه مان برای جشن چیست و ...
درب کلاس هایمان تا 12 بهمن به روی غریبه ها (دانش آموزان کلاس های دیگر) باز نمیشد و همیشه بسته بود.
یادش بخیر ...
در انتخاب مجری ، بازیگر و گروه سرود همه ی کلاس منصفانه و دلسوزانه تصمیم می گرفتند. چون اگر کسی انتخاب میشد که حقش نبود و توانایی اش را نداشت، این کل کلاسمان بود که امتیازش کم میشد.
چه روزهایی که بعد از زنگ خانه در مدرسه می ماندیم برای تزئین کلاس و راهرو و تمرین نمایش و سرود و مجری گری و مسابقات و مجری مسابقه و ...
یادش بخیر ...
بازی با اشعار، مقایسه ی معلم ها و شخصیت های مدرسه با اسامی فیلم ها، مسابقه ماست خوری، مسابقه سیب خوری، مسابقه طناب کشی،نمایشگاه های علمی و هنری که در مدرسه برپا بود ،مسابقه کیک خوری ، مسابقه شعار نویسی روی دیوار، گزارش فوتبالی طنز، روزنامه دیواری ها، نسبت دادن شخصیت فیلم ها با بچه های مدرسه یا کلاس خودمان، سرود های انقلابی ای که می خواندیم ،  که بعضی هاش همین سرود های معروف بود و بعضی هایش سرود های ویژه ایام دهه فجر، نمایش های طنز که کل مدرسه را از خنده می ترکاند، نمایش های انقلابی، و مجری هایی که ضمن اعلام برنامه، فضا را مهیج می کردند، دکلمه ها و ...

     


یادش بخیر ...
تزئین کلاس ها با کاغذ کشی، بادکنک در سایزهای مختلف، که معمولا روی آن اشعار انقلابی می نوشتیم (که همیشه در کلاس ما من مینوشتم به خاطر اینکه با ماژیک پهن خطم خوب بود)، آویز های متنوع با اجسام گوناگون(مثل کاغذ کشی،زرورق،مقوا و کاموا،مهره و مروارید و...) که از بالای در ورودی کلاس آویزان میشد و معلم ها مجبور بودند هر ساعت، با احتیاط و دقت از لابلای آن عبور کنند.
تزئین سقف کلاس که همیشه باید چند نفری با چهارپایه دست هایشان را می رساندند به سقف به سختی    ، تزئین تخته ی سبزرنگ کلاس و اطرافش، ساخت ماکت از تظاهرات انقلابی، یا جنگ یا مدرسه یا ... در کنار زمین کلاس یا راهروی مدرسه، و ...

 

یادش بخیر...
دست های مان را با گواش قرمز خونی می کردیم و با کف دست بر دیوار های کلاسمان یا راهروی مدرسه مان نقش مقاومت میزدیم....
چه کیف و شور و حالی داشت آن سالها... کاش زمان به عقب بر می گشت...
دهه فجر در مدرسه و کلاس ها ، حال و هوایی ایجاد می کرد که باید می بودید و  میدید.... . ..
کاش همه ی سالها، دهه فجر که می آید، من یک دانش آموز مدرسه ای می شدم!


فونت زیبا سازhttp://mahsae-ali.blogfa.comفونت زیبا سازhttp://mahsae-ali.blogfa.com

توجه توجه!!!
به مناسبت دهه مبارک فجر ، از همین الان می توانید در کامنت های این پست، اقدام به نوشتن شعارهای انقلابی نمایید. شعار منتخب در آخر دهه فجر یعنی 23 بهمن ماه در انتهای همین پست ثبت خواهد شد!! خودم اولین شعار را می نویسم :
در بهار آزادی  /// جای شهدا خالی

&*& به نوای وب هم گوش بدهید


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعار برتر :

 مدادرنگی                نه شرقی ، نه غربی، جمهوری اسلامی...


برچسب‌ها: باور هاخاطرات

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

نمازگزاران مهم نیستند!!

از وقتی یادم می آید در دانشگاه و اداره جات و بیمارستان و پزشک و آموزشگاه و رستوران و ...  یکی از بدترین، کوچکترین،بی متولی ترین،بدجا ترین،دورترین مکان ها "نمازخانه" است.
دانشگاه که بودیم خیلی با شواری فرهنگی در جدل بودیم برای ساخت نمازخانه. برادران نمازخانه نداشتند و خواهران هم نماز خانه ی بسیار کوچکی چسبیده به دستشویی داشتند که همیشه زمان های اذن، پشتش جمعی ایستاده بودند برای اینکه بقیه نمازشان تمام شود تا بروند نماز بخوانند. چرا که نماز خانه فقط گنجایش حدود 10 نفر را داشت.
امروز طبق معمول، هنگام آنتراک بین کلاس ها، در آموزشگاه رفتم به سرعت به سمت نمازخانه تا قبل از همه نمازم را بخوانم و مجبور نباشم توی صف بایستم.
چرا که طبق معمول اکثر مکان های عمومی، نمازخانه ی آموزشگاه زبان ما هم بسیار بسیار کوچک است. جوری که به زور 6 نفر داخل آن جا می شوند.

کاش نماز در این مملکت اسلامی آنقدر ها مهم بود که آنتراک کلاس ها، تایم جلسات، زمان تلفن ها، زمان قرار ها و بازدید ها، ساعت کاری ادارات، و... با نماز تنظیم میشد.
و نمازخانه ها انقدر بدترین مکان و با بدترین شرایط تعبیه نمیشد.
سه حالت دارد تا جایی که به ذهنم می رسد:
1- یا نماز خواندن و مکان و زمان نماز آنقدر مهم نیست که لوازمش هم بی اهمیت میشود.
2- یا کسانی که در این مملکت و سازمان ها و آموزشگاهها و دانشگاهها نماز می خوانند ، تعدادشان آنقدر کم هست که هیچ چیزی با وقت نماز تنظیم نمیشود و نمازخانه ها شرایط اسف باری دارند.
3- یا کسانی که ساختمان های دانشگاه و سازمان و آموزشگاه و بیمارستان و ... را می سازند اهل نماز نیستند یا شاید هم مدیرانشان نماز نمی خوانند یا .... . . که نمازگزاران را به حساب نمی آورند.

یادم نمیرود هیچ وقت که برای خواندن نماز در هنگام اذان، باید بهانه ای برای استاد می آوردیم که بتوانیم قرارش را به تاخیر بیندازیم یا کلاسش را دیرتر حاضر شویم.
جالب بود که استاد "می خواهم ناهار بخورم" را از ما دانشجویان می پذیرفت و درک می کرد، اما "میخواهم نماز بخوانم" را قبول نمی کرد (البته اگر تمسخر نمی کرد) و متوجه نمی شد ما چه می گوییم!!


برچسب‌ها: باور ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
<   <<   6   7   8   9      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز