این روزها...
بارون میاد... من میرم زیرش، خیس میشم...فرش های شسته شده که پهن شدن روی نرده ایوون خیس میشن... من ناراحت نمیشم!
... هوا سرده ... خونه مونم سرد تره چون وسایلش جمع شده و روی هواست...
خونه مون رو داریم می تکونیم!
وسایل و ظروف آشپزخونه و ... در حال بیرون آوردن تمیز شدن هستن، اتاق ها... پرده ها یه سری شسته شدن، یه سری تو نوبت وایسادن برای تمیز شدن...
گل ها و گلدون ها شسته شدن و منتظرن با آرایش تمام بچینمشون تو گلدون...
کف خونه روزشماری می کنه که نوبتش بشه برای شستنش و تمیز شدن...
حموم و دستشویی انتظار می کشن همسر وقتش خالی تر شه که بره یه دستی به سر و روشون بکشه...
لحاف ها همه عوض شدن...
بوی نویی کم کم داره میاد تو خونمون...
دکور خونه کمی تا قسمتی عوض میشه ... اما چون تازه عوض شده خیلی چیزها سرجاشون می مونن...
قاب عکسا تمیز میشه... مبل ها هم باید یه گرد و خاکی ازشون گرفته بشه ...
جارو که مثل یه کار روتین تو برنامه هست و هر روز جاروبرقی خونمون چشمش به دستای منه...
گرد و غبار نداشته ی آینه ها دوباره با دستمال و شیشه شوی تمیز میشه... برای اینکه از عدم توجه کمبود محبت پیدا نکنن... شیشه ی پنجره ها هم... منتظرن!
و کم کم باید فرش های شسته شده بیان و سرجاشون مستقر بشن... البته اگه بارون رحمت خدا بذاره فرشامون خشک بشن...
کتابخونه ی با ابهت خونمون هم با چشم غره منتظره که بریم سراغش... امیدوارم وقت بشه...
یه سری ظرف نشسته هم هست که دست همسر رو می بوسن...
یه سری لباس هم هست که تو نوبتن برای اتو شدن...
سطل آشغال ها هم تند تند پر میشن و منتظر همسر هستن برای بیرون بردن...
این روزها ماشین لباس شویی مون هم خیلی پرکار شده... روزی چند سری لباس و ملحفه و دستمال و پرده ... شسته!
...
این روزها... خونمون داره تکون میخوره یه کم...
به خودمون هم مثل بقیه خانم ها رسیدیم... باید بیاید ببینید تو آرایشگاه ها چه خبره این روزها... هرکی بتونه دم عید دیر تر وقت بگیره زرنگ تره... ما هم گذاشتیم روز قبل از سفر وقت گرفتیم چرا که دیرتر از اون نبودیم تا وقت بگیریم...
بوی عید و بهار کم کم داره میاد...
خرید عید زیادی نداشتیم و نرفتیم... به جز کیف و شلوار و یه کم خورده ریز...
...
این وسط دلم برای پایان نامه ی بی چاره ام میسوزه که کم کم داره خاک می خوره...
راستی امسال به سرم زده و ماش گذاشتم تا سبز بشه... امیدوارم یه سبزه ی درست حسابی و خوشگل دربیاد ازش...
کم کم باید ساک هامون رو ببندیم و حاضر بشیم برای رفتن به سفر...
سفری که امیدوارم به همه خوش بگذره......
***
راستی تولد من یادتون نره ها...خیلی نزدیک شده...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای یه مسئله ی مهمی دعا کنید... خیلی موضوع حساسه. نمیتونم در موردش چیزی بگم... خیلی ناراحتیم........فقط دعا کنید همین.
برنامه ریزی یک حزب منحله برای سه شنبه آخرسال واقعا تاسف داره! به اینا هم دیگه میشه گفت آدم!
دو تذکر رهبر انقلاب به روزنامهنگاران و ضرورت آسیب شناسی فعالیتهای سایبری
زن گل است
نرم نرمک می رسد اینک بهار ، خوش به حال روزگار
برچسبها: شخصیخانمانهخونه تکونی