سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روضه ی زهرای اطهر علیها سلام

چه سعادتی نصیبم گشت امروز!
قرار خاصی نگذاشته بودم با کسی!
نه با دوستی حرفی زده بودم و نه قرار بود در جلسات هیئتمان ذکر مصیبت و زیارتی خوانده شود!
صرفا قرار بود مثل همیشه ت ع ز ی ه تمرین کنیم...

اما نیت کرده بودم!
مثل اکثر میهمانی هایی که نیت می کنم.
نیت کرده بودم برای حضرت زهراعلیها سلام که این روزها ایام خاص خودشونه...

اواسط تمرین بودیم که یکی از بچه ها گفت: کاش یه زیارتی چیزی می خوندیم قبل از تمرین.
و من هم سریع گفتم: حدیث کساء!
بچه ها قبول کردند و قرار شد بعد از تمرین حدیث کساء بخوانیم.
بدون هیچ مقدمه ای. بدون هیچ قرار قبلی ای...
خواندیم. دور هم جمع شدیم و حدیث کساء خواندیم...
چه فضای روحانی ای حاکم شد.
مداحان جمعمون ناخودآگاه شعرهایی زمزمه می کردند...
سینه زنی به پا شد...
روضه ای خوانده شد...
اشک هایی ریخته شد ........

یا فاطمهعلیها سلام! ممنونم.... خیلی خیلی ممنونم.....
خدایا! شکرت...چه سعادتی نصیبم گشت امروز!


بعد از نماز مغرب، ناخودآگاه سمت کتابخانه مان رفتم.
و خیلی ناخودآگاه دستم سمت کتابی رفت به نام : "باید شهید شد" *
پشت جلد کتاب را دوباره خواندم. به دلم افتاد نگاهی به داخلش بیندازم.
کتابی بود که 2 سال پیش توی یکی از اردوهای جنوب هدیه گرفته بودم و همان زمان ها خوانده بودمش.
لای کتاب را که باز کردم، صفحه 55 باز شد:

آزاد شده ی حضرت زهراعلیها سلام
آخرین باری که می خواست به جبهه برود، آمد کاشان برای خداحافظی. روز آخر، نشست روی صندلی، عبایش را تن کرد و عمامه اش را سرش گذاشت. به من و مادربزرگش گفت: بیایید بنشینید، می خواهم برایتان روضه ی حضرت زهراعلیها سلام بخوانم. من اول گفتم : حالا بگذار یک وقت دیگر. سعید گفت: بیایید بنشینید که شاید بعدا پشیمان بشوید.
روضه رو هم ضبط کرد.
خیلی به حضرت زهرا علیها سلام ارادت داشت. وصیت کرده بود :روضه اهل بیت را در خانه برگزار کنید، خصوصا زهرای اطهرعلیها سلام که من آزاد شده ی اویم.
الان هم روضه ی حضرت زهراعلیها سلام به صورت ماهیانه در خانه مادر سعید برگزار می شود.

* کتاب "باید شهید شد" : نگاهی به سیره ی عملی و اخلاقی شهید سعید عابد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بحرین در تب
کوچه بنی هاشم

گوشواره...

گل تاب فشار در و دیوار ندارد...
بازگشت شهید برونسی
یادداشت خواندنی دکتر الهام در افشای جریان انحرافی


برچسب‌ها: دوستانباور هامهمانی نوشت

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

مثل باران...

دیروز در جمع دوستانه ای بودیم. حرف سر مباحث خودمان بود که دوستی مطلبی یادش افتاد و گفت: یه نقل به مضمون از آقای مجتهدی تهرانی هست  که "اگر گروهی دور هم جمع شوند و حدیثی نخوانند بازخواست می شوند"
به همین خاطر حدیثی خواند از  امام سجادعلیه السلام :
کسی که به تو بدی کرده، کمترین حقی که به گردن تو دارد این است که او را ببخشی.

دیشب تلویزیون رو به پیشنهاد عزیزی روشن کردم. آقایی داشت در مورد بی تفاوتی و بی خیالی حرف میزد.حرف زیبایی زد که به دلم نشست:
به همه خوبی کن! پیامبران اینگونه بودن. مثل خورشید. به همه می تابیدن!
آب خیسه! هرجا باشه خیسه! چه تو ظرف باشه، چه رو زمین باشه، چه هرجای دیگه!
فرقی نمی کنه کنارت ابوجهل نشسته یا یه آدم دیگه! آدمی که خوبه به همه خوبی می کنه!
ربطی به طرف مقابلش نداره...

و :
مثل باران باش! بر خوب و بد ببار.
امام حسینعلیه السلام



فردا کنکور دارم. علاقمندم دعایم کنید گرچه شرمنده ی شهدا هستم! در واقع درسی نخوانده ام! ... می روم سوال ها را ببینم:)

خواهرم! دَرست را فراموش نکن. و همیشه به یاد خدا باش. و خدا را همیشه و در همه حال و در همه کار یاد کن. چه در سختى و چه در شادى.

فرازی از وصیتنامه
 شهید
حسن نصرآبادى



برچسب‌ها: شخصیدوستانباور هامهمانی نوشت

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز