نوشته شده توسط من! | دوشنبه 88/10/14ساعت 3:0 عصر
نظر
نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
کاش یه جوری این خستگی از فکرم بیرون بیاد ....
شاید امشب یه فیلم خوب بتونم ببینم ...
امروز اسکیس داشتیم...
تا 18:30 دانشگاه بودم ، آخرشم نصفه تونستیم بدیم به استاد
... ... ....
وسط اسکیس صدای تجمع بچه های مذهبی دانشگاه رو میشنیدم و حسرت می خوردم که نمی تونم برم بینشون ... عوضش تونستم مسوول کنگره شهدا رو ببینم و ایده های خوبی به هم بدیم...
برچسبها: شخصیدانشگاه نوشت