سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پ شاید مثل « پاییز »

پاییز که نزدیک می شود، به شدت هوایی می شوم...
پاییز را بسیار دوست می دارم...
یادآور خاطرات مدرسه...Reading a Book
یادآور خاطرات آشنایی و ازدواجمان...

پاییز، پر است از زیبایی های ناب خداوند...
هوای مطبوع و لذت بخشش، هرچند اگر کمی هم سرد باشد، برایم به شدت لذت بخش است...
باران هایش حسابی دیوانه ام می کند...
عطر نسیم هوایش، ریه هایم را مدام به تکاپوی نفس کشیدن می اندازد...
پاییز، هوایش، درخت های زردش،خنکای صبح ها و عصر هایش، باران هایش ، خاطراتش، خش خش برگ هایش، بوی ماه مهرش، بوی کیف و کتاب و مدرسه اش، هوای سردش، لباس های گرمش، .... همه و همه ، همیشه مرا عاشق ترش می کند...
هر سال از "مرداد" که عبور می کنیم، بی صبرانه منتظر "پاییز" می شوم...
راستی! جوجه رو آخر پاییز می شمارند! 


لینک مطلب پارسال در حلول پاییز


برچسب‌ها: خانوادگیشخصیپاییز

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

خدا رو شکر

این مدت به علاوه ی اینکه حس خواب آلودگی دارم، به شدت هم سرما خوردم که این به کسلی و بی حالی من کمک کرده. جوری که دوست دارم زودتر این روزها تموم بشه البته به خوشی و خوبی و من باز، همون آدم پر انرژی سابق بشم... راحت و بی دغدغه جسمی بتونم آشپزی های جورواجور بکنم  ... دکور خونه عوض کنم... و .... خییییییییلی دلم برای این کار ها تنگ شده...Sigh گرچه بعیده بتونم مثل قبل به انجام این کارها بپردازم حداقل برای مدت موقتی...

اون قضیه ی خاصی که اینجا نوشته بودم براش دعا کنید، الحمدالله با لطف و مهربانی خدای مهربون و دعای دوستان برطرف شد . و از این بابت به شدت خدا رو شکر می کنم...
البته یه جریانات دیگه ای بعد از اون به وجود آمده که اونها هم به نوبه ی خودشون محتاج دعای دوستان هستن... مثل یه مسئله جسمی خاصی که باعث شده تحت مراقبت مهم تغذیه ای و فعالیتی باشم و ممکنه در صورت مراقبت نکردن عوارض خطرناکی برام داشته باشه و همچنین مسائل اقتصادی خانواده  کوچیکمون که این روزها داریم باهاش دست و پنجه نرم می کنیم... بهرحال همچنان از دعاهای خوبتون ما رو محروم نکنید...

همینجا از زحمات بی دریغ همسر مهربونم که این روزها رو به سختی داره می گذرونه و با وجود مشغله های مختلف کاری و فکری و ... ، تلاش می کنه نهایت کمک رو در حق من انجام بده، ممنونم... Heart Smile

بعضی وقت ها، کلی برنامه ریزی می کنی که بعضی کارها رو انجام بدی، کلی هم همه چیز را هماهنگ می کنی،همه را به خط می کنی و... اما لحظه آخر اتفاقی می افتد که همه ی برنامه ها و نقشه هایت را خراب می کند... بعضی وقت ها، شانس هم چیز خوبی است...


برچسب‌ها: همسرانهخانوادگی

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز