سفارش تبلیغ
صبا ویژن

و باز 20 فروردین ... + قولوا قولا سدیدا

 ?? فروردین ، سالروز شهادت شهید سید مرتضی آوینی ، سید شهیدان اهل قلم گرامی باد.

 

AVINI___9
سعی کنید این چند روز سری به سایت شهید آوینی بزنید و کمی از دست نوشته هایش را بخوانید
... چقدر روزگار ما اندیشه ی آوینی را کم دارد....
 
NEVESHTEH___1



سید مهدی شجاعی در باره اش گفته بود :

حکایت فاصله ها

گمان می کردم که فاصله ای نیست یا فاصله ی کمی است میان من و تو . احساس می کردم که دو قلوی همزادیم که با چند قدمی پس و پیش راه می رویم . افق نگاهمان یکی است و توش و توان رفتنمان هم کمابیش یکی . من خیال می کردم که فاصله مان همین چند وجبی است که تو پیش تر ایستاده ای .

وقتی که در خانه معشوق دوشادوش هم طواف می کردیم و اشکها و عرقهایمان به هم می آمیخت ، احساس می کردم که تا شانه های تو قد کشیده ام و خدا مرا به همان چشمی نگاه می کند که تو را ... ساده بودم و بچگانه گمان می کردم که فاصله های معنوی هم با مترهای مادی اندازه می شود . پلنگ را دیده ای که شبها به ارتفاع می رود و تلاش می کند که به ماه چنگ بیندازد ؟ می بیند که دستش به ماه نمی رسد اما خیال می کند که اگر بتواند یک کمی دستش را درازتر کند ، یا کمی بیشتر از جای خود بپرد یا اگر اندکی قله مرتفع تر باشد ؛ این دست رسیدنی است و آن ماه یافتنی . گاهی که ایستاده ای و چشم به افق دوخته ای ، فکر می کنی که افق در چند قدمی است یا کمی بیشتر و بالاخره  با دویدنی کوتاه ؛ رسیدنی .

کاری که خدا در گزینش تو با من کرد این بود که این مترها و ترازوهای کودکانه را از دستم گرفت . دیدم که فاصله ی میان من و تو ؛ فاصله ی سال های نوری بوده است . تو در افق ایستاده بودی . مرز میان زمین و آسمان ، و من گمان می کردم که در چند قدمی هستی و با دویدنی کوتاه ، دست یافتنی !

و من آشکارا رسیده ام ؛ نه به تو ؛ بل به این واقعیت تلخ که اگر تمامت عمر را هم بی وقفه و سکون بدوم ؛ حتی به گرد گام های تو نخواهم رسید ...

NEVESHTEH___14

  دکتر رحیم پور ازغدی حرف جالبی در سالگرد شهید آوینی زدند:

آوینی، اول در میدان های مین تهران بود! شما نگران پایش هستید که قطع شد؟ من نگران قدمهایش هستم!!



و در آخر جمله ای از خود آقا مرتضی به خودش می نویسم:

ای شهید!

ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود برنشسته ای!

دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.

... دیشب داشتم سوره احزاب را می خواندم. چقدر سوره ی جالب و زیباییه. واقعا مثل مطلبی می ماند که اگر تا آخرش نخوانی نمی توانی بی خیالش بشوی.

و اتفاقا آخرش خیلی حرف پر از معنا و قابل تاملی زد. از دیشب تا حالا دارم رویش فکر میکنم

یعنی چه؟؟ یعنی گفته های ما انقدر مهم است؟؟؟

در آیات انتهایی سوره مبارکه احزاب خداوند متعال می فرماید:

" ای کسانی که ایمان آورده اید!

? - از خدا پروا کنید

? - سخن راست و استوار و محکم بگویید( از بیهوده گویی و سخنان فساد انگیز بپرهیزید)

اگر چنین باشید:

?- خداوند اعمال و رفتار شما را اصلاح می کند

?- گناهان شما را می بخشد

و  هرکس از خدا  و پیامبرش فرمان برد ،قطعا به سعادت بزرگی نایل شده است. "

...

اگر بخواهیم به عمق فاجعه فکر کنیم یعنی حرفهایی که با دیگران می زنیم، حال و احوال گفتن ها ، حرفهای پشت تلفن ، حرفهای نوشتنی تو وبلاگ هامون .... همه و همه باید سدید باشه!!!

و خداوند چه پاداش عظیمی برای حرفهای محکم و درست ما قرار داده. یک پاداش باور نکردنی.... یعنی گفته های ما می تواند ما را اصلاح کند؟؟

و چقدر ما توی این جریان عقبیم!!

خدایا خودت کمکمان کن...


برچسب‌ها: باور ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات