وضو گرفته ام.
حرف از امتحان ریاضی و حسابان و فلسفه نیست؛ امتحان مهمی است که میزان عشق ام را می سنجد.
سریال مختارنامه کمک کرد تا بشنوم دوباره : اگر به حدی نرسی که مردم تو را مجنون بخوانند، ایمانت کامل نخواهد شد.
و حالا نوای عشق بار دیگر در شهرمان پیچیده است. به قول آقا مرتضی باید گفت:
آه یاران ! اگر در این دنیای وارونه ، رسم مردانگی این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند ... بگذار اینچنین باشد .این دنیا و این سر ما !
اما اوضاع من از این حرف ها خیلی وخیم تر است. شاید که باید این سطرهای سید شهیدان اهل قلم را در گوشم فریاد زنند که: ای وای ازلقمه های گلوگیر دهر! دهر هرگز بر مراد سفلگان نمی چرخد . این مکر لیل و نهار است که ما را می فریبد تا در دهر طمع بندیم...
آری دهر بر مراد سفلگان نمی چرخد! این را باید در گوشم فرو کنم تا بتوانم زنجیر خاک از پای اراده ام بگشایم و از خود و دلبستگی هایم هجرت کنم و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوم و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانم ؛
چرا که مردان حق را سزاوار نیست که سرو سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند آنگاه که حق درزمین مغفول است و جُهال و فُساق و قداره بندها بر آن حکومت می رانند ...
*****
ای کاش می توانستم زنجیر خاک از پای اراده ام بگشایم .... که هنوز امام عشق ،منتظر من است!
نمی دانم اگر سال 61 هجری قمری کربلا بودم، چه بهانه ای برای عدم حضورم می تراشیدم! آیا می گفتم: بیا امامم! این اسبم مال تو!
یا می گفتم: اماما! من بچه ام شیرخواره است ،
یا فریاد می کشیدم: من هنوز تازه عروس هستم و از زندگی لذتی نبرده ام...
شاید هم بهانه ی شوهر و بچه را می گرفتم که نباید بی کس رها شوند!
شاید از درس هایم مایه می گذاشتم...
شاید بهانه ی گریه های مادرم را می گرفتم که امام من! شما نمی دانید مادرم بدون من می میرد، از غصه دق می کند...
شاید نگران زندگی شخصی ام بودم که اگر بمانم حتما می توانم فرد مفیدی در جامعه اسلامی باشم!!!! (خاک بر سر آن فرد مفیدی که امامش را در وقت حساس، تنها بگذارد)
...
نمی دانم اصلا نفس آلوده ام اجازه می داد همسرم به وادی کمک به حسین بشتابد یا برای او هم بهانه می تراشید؟!!
شاید به او هم میگفتم: دیگران که هستند. 72 نفر یا 313 نفر یار کافیست. تو نزد من و بچه ات بمان که سخت به تو محتاجیم!!!!!
......
وای ..... وای ......... وای ......... خدایااااااااااااااااا.......
از آلودگی نفس سرکشم برَهانم که سخت بیچاره ام. مگذار پایم به زمین گیر کند. مگذار وقت یاری دین خدا و امامم در زندان نفس خویش گرفتار شوم. مگذار راه را گُم بکنم که هرچه بدوم به خیمه ی امام عصرم نرسم!
خدایا! معبودا! مهربانا! جز تو یاری گری نیست....
بال و پری برسانم تا از این خاک پرواز کنم.
به فریادم برس که سخت دلتنگم. سخت آلوده ام. سخت اسیرم...
و دلم سخت ،سنگ شده است....
پی نوشت 1: با همه نقدی که به "مختار نامه" دارم، اما بعضی صحنه هایش دلم را خون می کند. از جمله صحنه ای که از کوفه نشان داد، شب هنگام ، وقتی مسلم در کوچه ها راه می رفت و یکی یکی صدای قدم های پشت سرش کم می شد! و چهر ه ی غمگین و متاسف و غریب مسلم . هنگامی که در مسجد پشت سرش را نگاه کرد و جز تعدادی اشباح کریه منظر چیزی ندید!
خدایا به دادم برس، امام زمانم اینگونه در کوچه پس کوچه های شهر من غریب نماند.
به دادم برس که نگاه مهدی زهرا (عج) مرا کریه منظر نیابد!
....
خدایا اگر قرار است به دنیای پست بچسبم و بهانه های بیجا بگیرم در مقابل یاری امام زمانم، مرا از صفحه ی روزگار آنچنان محو کن که در مقابل دیدگان امامم نباشم تا غصه اش فزونی یابد...
پی نوشت 2: برنامه ی برخی از هیئت های عزاداری در دهه اول محرم الحرام 1389: (در صورت اطلاعات بیشتر دوستان در این خصوص، بفرمایید تا به لیست اضافه کنم.)
برنامه دهه اول محرم دانشگاه امام صادق (ع) (سخنران :آقای پناهیان)
برنامه سخنرانی محرم الحرام 1432 در منزل حجت الاسلام و المسلمین جاودان
برنامه سخنرانی شب های دهه اول محرم الحرام 1432 -خیابان ایران /میدان شهدا (سخنران آقای جاودان)
برنامه ی کامل سال 1389 هیات رزمندگان غرب تهران (محبان فاطمه زهرا سلام الله علیها) (هیئت حاج سعید حدادیان) / دهه اول محرم 89-حاج سعید حدادیان
برنامه حاج آقا منصور ارضی در دهه اول محرم الحرام
برنامه آینده هیأت رایه العباس(علیهالسلام) (مداح حاج محمود کریمی)
پی نوشت 3 : از سید شهیدان اهل قلم می نویسم که سال های پیش فریاد میزد : سر آنکه جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز می شود در کجاست ؟ طبیعت بشری درجست و جوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می طلبد . یاران ! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست ، سخن از آنان است که اسلام آورده اند اما در جستجوی حقیقت ایمان نیستند . کنج فراغتی و رزقی مکفی ... دلخوش به نمازی غراب وار و دعایی که برزبان می گذرد اما ریشه اش در دل نیست ، در باد است . در جست و جوی مأمنی که او را ازمکر خدا پناه دهد ؛ در جست و جوی غفلت کده ای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل که خانه غفلت پوشالی است و ابتلائات دهر ، طوفانی است که صخره های بلند را نیز خرد می کند و در مسیر دره ها آن همه می غلتاند تا پیوسته به خاک شود. اگر کشاکش ابتلائات است که مرد می سازد ، پس یاران ، دل از سامان برکنیم و روی به راه نهیم . بگذار عبدالله بن عمر ما را از عاقبت کار بترساند . اگر رسم مردانگی سرباختن است ، ما نیز چون سید الشهدا او را پاسخ خواهیم گفت که : « ای پدر عبدالرحمن ، آیا ندانسته ای که از نشانه های حقارت دنیا در نزد حق این است که سر مبارک یحیی بن زکریا رابرای زنی روسپی از قوم بنی اسرائیل پیشکش برند ؟ آیا نمی دانی که بر بنی اسرائیل زمانی گذشت که مابین طلوع فجر و طلوع شمس هفتاد پیامبر را کشتند و آنگاه در بازارهایشان به خرید و فروش می نشستند ،آن سان که گویی هیچ چیز رخ نداده است ! و خدا نیز ایشان را تا روز مؤاخذه مهلت داد .» اما وای از آن مؤاخذه ای که خداوند خود اینچنین اش توصیف کرده است : اخذ عزیز مقتدر . آه یاران ! اگر در این دنیای وارونه ، رسم مردانگی این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند ... بگذار اینچنین باشد .این دنیا و این سر ما!
... گوش کن که قافله سالار چه می خواند : و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل ... آیا تو می دانی که از چه امام آیاتی که در شأن هجرت نخستین موسی است فرا می خواند ؟ عقل محجوب من که راه به جایی ندارد ... ای رازداران خزاین غیب ، سکوت حجاب را بشکنید و مهر از لب فروبسته اسرار برگیرید و با ما سخن بگویید . آه از این دلسنگی که ما را صُمُّ بُکم می خواهد ... آه از این دلسنگی !
پی نوشت 4 : مجموعه ای از Rington های مذهبی . جهت استفاده در گوشی همراه