امروز روز پرکاری داشتم. کلاس کارگاهمون اسکیس داشتیم و از صبح ساعت 8 بی وقفه تا ساعت 5:30 غروب داشتم اسکیس می زدم. فقط 1 ربع وسطش رفتم یک ساندویچ خوردم و البته 1ساعت و نیم هم سر یک کلاس نشستم . خلاصه اش اینکه 1 دقیقه هم وقت تلف نکردم.
امروز سر اسکیس بچه ها آهنگ می گذاشتند . البته وقتی اساتید از کلاس بیرون رفتند . هر کسی هر آهنگی که توی لب تاپ یا گوشی موبایلش داشت را به نوبت با صدای بلند برای همه کلاس می گذاشت و همه مشغول اسکیسشان بودند. آهنگ ها عموما آن ور آبی بودند و عده ی زیادی از آنها سیاسی بر علیه نظام جمهموری اسلامی. غالبا شعرهایشان ، در مضمون انقلاب دوباره و مربوط به وقایع اخیر ایران بود. و بعضی از بچه های کلاس با شعرها لب خوانی می کردند. اما نکته مهم این بود که هرکی دوست داشت هر آهنگی را پخش می کرد. 2-3 نفر از بچه های کلاس که خنثی بودند و نظر خاصی راع به آهنگ ها نداشتند ، بقیه همه موافق (حدود 9 نفر ) ، و من هم تک و تنها مخالف!! گرچه مخالفتم را ابراز نکردم ، به خاطر احترام به بچه ها و اینکه این دم آخری مکدر نشوند اما بالاخره آدم بودم و کلاس حق من بود که بگویم دارم کار درسی انجام می دهم و خاموشش کنید . از تیپ و قیافه ام هم معلوم است که حداقل هرچی که نباشم مسلمان هستم و اهل نماز و... . و این را همه می دانستند که من از این آهنگ ها دوست ندارم گوش کنم . و کلاس حق من هم هست. اما متاسفانه با پررویی تمام همه کاری که دوست داشتند را انجام می دادند و به این حرفها فکر نمی کردند. و حرف های سیاسی و... هم می زدند بلند و جلوی من! نمی دانم این کسانی که دم از آزادی و حق مردم می زنند ، فقط وقتی پای علاقه ها و خواسته های خودشان در میان است بحث آزادی و حق مطرح می شود یا برای دیگران هم چنین ارزشهایی را قائلند؟ اگر دوست داری تو اسمش را خودخواهی بگذار اما من فقط سکوت می کنم .... سکوت می کنم چون اگر باز هم حرف بزنم درد دلهای بیشتری بازگو می شود که بهتر است آنها را فقط من بدانم و خدا .... فردا هم کلی کار کارگاه دوم را دارم که هنوز سراغش نرفتم....
.... ... راستی امروز آخرین اسکیس کارشناسی ارشد را زدیم! به یکی از بچه های هم ورودی ام گفتم : امروز آخرین اسکیس ارشدمونه!! گفت: آخرین اسکیس عمرمونه!!!
و این آخرین اسکیس عمرمون راجع به استان هرمزگان بود.
برچسبها: دانشگاه نوشت