سفارش تبلیغ
صبا ویژن

و در حرم امام رضا نفس کشیدم...

2-3 روزی دعوت شدم مشهد الرضا (ع).خدا را شکر.از امام رضا (ع) هم ممنونم... ممنونم برای اینکه من رو طلبید حرم باصفایش. من !!!  منی که اصلا فکرش رو هم نمی کردم با این بی مهری هایم و بی وفایی هایم و غفلت هایم پایم به سنگ های زمین حرم امام رضا برسد... من!!!... که اگر خودم جای امامم بودم، همچین کسی را شاید نمی کشاندم مشهد...

اما دعوت شدم... و رفتم... از سرزمینم به سویش آهنگ نمودم و شهرها را به امیدش در نوردیدم...

باشد که پروردگارم به آبروی امام رضا (ع) ، مرا پاک کند... ببخشاید... بیامرزد... اسمم را در رجبیون..... توفیقم دهد.... توبه ام را بپزیرد... دعایم را....

و من در هوای حرم امام رضا (ع) نفس کشیدم. در صحن و سرایش پرکشیدم. نگاهم تا گنبد طلایی اش بالا دوید و بالهایم کمی جان گرفت. باشد که دستهایم را رها نکند به امید آنکه من خود، باریدن می دانم ...

 

باز امشب من در اوج آسمانم...

 

و جالب بود. همه چیز با من سخن می گفت. در و دیوار گویا پیامی می داد... ظهری می خواستم از خادمی آدرس سرداب (زیر زمین حرم) را بگیرم که خانمی داشت با خادم حرف می زد. حرفهای قبلی اش را متعجبانه نشنیدم. اما از اول جمله ای گوشهایم شنید که می پرسید: من دخترم فوت شده، اگر بخواهم به نیابتش زیارت کنم چه کار کنم. و خادم جواب داد: زیارت نامه ای به نیابتش بخوان و بعد 2 رکعت نمازی.

این را که خودم بلد بودم اما چرا این ها را شنیدم. ناگهان یاد خانم عربی مان افتادم... گویا دلش زیارت امام رضا می خواست... معطل نکردم. وقتی رسیدم نزدیک ضریح در سرداب حرم، بعد از آداب زیارت شروع کردم به زیارت کردن از طرف دیگران... خانم عربی مان، مادرم، خانواده خودم، دوستان وبلاگی ام، فامیل مان و .... و چه صفایی داد... و چقدر آرام گرفتم وقتی توانستم زیارتی هرچند کوچک و نماز زیارتی را از نیابت خانم معلمم به امام رضا تقدیم کنم.

و یا این مطلب زینب سادات را  (http://zire1saghf.blogfa.com/post-370.aspx) فکر کردم و دیدم دارالقرآن را یادش کردم. دقت داشتم رفتار والدین را با بچه هایشان در حرم...

.... حرف آخر اینکه: ممنونم از دوستانی که این مدت یادم کردند و لطف داشتند. از این به بعد به این وبلاگ خواهم رسید انشاالله.

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ...  دلم برای حرمش تنگ شده؛ خیلی......

 

سلام بر امام رئوف

 

 

پی نوشت:

مبعث مبارک .... دوست جونا ببخشید نمیام بهتون سر بزنم. امروز ظهر تازه رسیدم تهران و فقط رسیدم وبم رو آپ کنم. هنوز وقت نکردم بهتون سر بزنم. کم کم میام وبلاگهاتونو می خونم.

 


برچسب‌ها: شخصیسفر نوشت

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات