این روزها یعنی دهه اول محرم صبح و ظهر و شب هیئت بودم....
واقعا وقت نداشتم برای بلاگ بنویسم. اما جای نوشتن خیلی داشت این روزها. مثل فوت آقای منتظری... مثل درگیری ها ...
مثل روز عاشورا و ... تجمع چهارشنبه و شلوغی های پنجشنبه و...
آقای منتظری که فوت کرد ، حرف های چرت و پرت زیاد می شنیدم... جالب ترینش این بود که یکی از طرفدارای پرو پاقرص موسوی به من می گفت : " منتظری را احتمالا خود موسوی چیا کشتن ، چون یک مهره سوخته بود و کاری ازش برنمی آمد" می گفت : " اینجوری حداقل هفتمش می شد روز عاشورا و می شد ازش سوء استفاده کرد" ... البته این بنده خدا یه دختر دانشجو بود و خودش هیچ کاره!
و از این حرفا جالب تر پیام های رنگ و وارنگ آقایان درباب فوت آیت الله منتظری بود ...
و نکته مهم اینکه گویا خیلی ها دچار فراموشی مزمن شده اند که انقدر از آیت الله منتظری تجلیل و تقدیر می کنند و از او یک قهرمان عدالت خواه در یادها درست می کنند . چرا که این آدمها اتفاقا همانهایی هستند که جز "خط امام" اند!!!
نمی دانم " خط امام " کمی کمرنگ شده و در این روزهای غبارآلود ناخواناست یا این افراد سواد خواندن ندارند یا سوادشان به قول معروف نم کشیده است!!!! چرا که اگر هیچ کدام از گزینه های بالا نباشد باید می دانستند که آیت الله منتظری چقدر امام (ره) را اذیت کرد و خون به دل امام (ره) کرد... باید می دانستند امام (ره) چرا ایشان را توصیه کرد بروید به قم و فقه درس بدهید .... و چه مشکلی به وجود آمد برای امام(ره) که اینگونه آقای منتظری را مورد خطاب قرار دادند....
هنوز شک من برقرار است :
این افراد یا دچار فراموشی مزمن شده اند ، یا " خط امام " را درست نمی توانند بخوانند ....
امیدوارم گزینه سومی نباشد ....
برچسب‌ها: باور ها