سفارش تبلیغ
صبا ویژن

« وقتی اینترنت در دسترس نباشد » یا « من عقبم؟ »

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روزی بود خودم در دسترس نبودم. از اول ماه رمضان هر شب یا مهمان داشتیم یا مهمانی بودیم. فقط یک شب خانه ی خودمان بودیم با همسر که آن هم از صبح زودش  تا ساعت 3 بعد از ظهر بیرون بودیم و انقدر خسته  که حال هیچ  کاری را نداشتیم خصوصا این که می دانستیم برای فردا شب باید خانه را آماده ی مهمان کنیم.

این چند روز اخیر هم که وقتی پیدا شد و حالی که بیایم داخل نت و سری به وبلاگم بزنم؛ اینترنتمان مشکل پیدا کرد و من ماندم و یک لپ تاب البته بدون دسترسی به اینترنت. تلاشی هم کردم اما درست نشد تا اینکه الان کاری داشتم داخل نت فکری به ذهنم رسید با پشتیبانی هم تماس گرفتم و خلاصه با همه ی این حرف ها نت وصل شد. البته اگر الان هم به مشکلی بر نخورم.
به خاطر عدم دسترسی به نت هم نتوانستم دیشب هیئت را برگزار کنم و از همه معذرت می خوام. انشاالله که سلب توفیق نباشه و بتونم ادامه بدم. اما فکری به ذهنم رسید که در موردش نظرات شما را می خواهم. آن هم اینکه : اگر موافق باشید بیایید قراری بگذاریم. اگر من تا غروب سه شنبه هیئت را برگزار نکردم هیئت توسط بانی آن هفته در وبلاگ دیگری برگزار شود. اگر هم این کار عملی نیست می توانیم نفر دومی برای متولی هیئت انتخاب کنیم در صورت تمایل دوستان که بعد از غروب سه شنبه در باره هیئت و نحوه و مکان برگزاری اش تصمیم بگیرد. دارم فکر می کنم اگر من از این دنیا رفتم هم هیئت برگزار شود.

به خاطر مهمان داشتن و افطاری رفتن و افطاری دادن  از قرآن خواندن های روزانه ام عقب مانده ام. از نوشتن پست در مورد چادر جا مانده ام. از نوشتن برکات ماه رمضان و تجربه های شخصی ام عقبم.از رفتن به وبلاگ دوستان و خواندن مطالبشان بسیار عقبم.  از خواندن یک نماز مغرب با حال و با صفای نزدیک افطار و یک نماز عشا در یک اتاق خلوت و آرام و تنها محروم مانده ام. نمی دانم کدام ارجح است. اینکه خدا از ما خواسته در این ماه زیاد افطاری بدهیم یا اینکه گفته زیاد قرآن بخوانیم و تفکر کنیم و...؟

راحت بگویم: در این ماه باید میان جمع بود یا تنهایی با خدای خود خلوت گزید؟

پایین نوشت : از همه ی دوستانم که این چند روز برایم کامنت گذاشتند و ابراز لطف یا ابراز نگرانی کردند متشکرم و ممنون. من هنوز نفس می کشم اما مشکلاتم هم به قدرت سابق با من نفس می کشند. با من و در کنار من... به رسم رفاقت دعایم کنید.


برچسب‌ها: شخصیدوستانباور هامهمانی

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

دیدار وبلاگ نویسان شهر ما

پنجشنبه ای که گذشت وبلاگ نویسان شهر ما طی دیداری گرد هم جمع آمدند. در این دیدار چهره های سرشناسی هم به چشم می خوردند. چهره هایی همچون:

رهگذر از وبلاگ کوچه ای برای گفتن ،

ترنم بهاری از وبلاگ شوق پرواز ؛

خودم از وبلاگ زیر باران بهاری ؛

ساقی رضوان از وبلاگ نجوای شبانه ؛

 آفتابگردون از وبلاگ یاس و آفتابگردونش ؛

دیانا از وبلاگ منتظر روشنی ؛

و الهام سادات از وبلاگ ضربان قلب دو فرشته.

در این دیدار در ساعت 12:30 ظهر وبلاگ نویسان در متروی شهر ری همدیگر را ملاقات کرده  و رهسپار حرم مطهر عبدالعظیم حسنی گردیدند. بعد از زیارت و دعا به جان خودشان، راهی مصلی گشته تا نماز را اقامه کنند. سپس به قسمتی در داخل حرم پناه آورده تا به انجام فعالیتهای مهمی از قبیل فعالیت های هنری ، فرهنگی ، پزشکی ، سیاسی ، اجتماعی و ... بپردازند. در این دیدار همچنین اقدام به گرفتن دست خط از یکدیگر ، ثبت تاریخ تولد همدیگر ، دیدن عکس همسران ، عکاسی آن هم هنرمندانه که در پایان همین گزارش می توانید ببینید، انجام تست ابن سینا ، و فعالیت مهم و ارزشمند " حرف زدن "  پرداختند.

ساعت 4:20 تصمیم جمعی بر آن شد تا به دیدار وبلاگ نویسی دیگری پیوسته و جمعشان را به فیض برسانند. زیرا که می دانید همه روزه دیدارهای وبلاگ نویسان متعددی در اقصی نقاط  شهر ما به وقوع می پیوندد . و اصولا نصف این مردمی که می بینید سرگردان در شهر از این طرف به آن طرف می روند و عجله دارند برای آن است که به دیدار وبلاگ نویسی شان برسند.

خلاصه در همین اثنی که دنبال در شرقی می گشتند و گویا در شرقی حرم جا به جا شده بود ، متوجه شدند همان طلبه سیرجانی معروف یا آقای جهانشاهی از کنارشان عبور کردند. از آنجایی که دوستان حیا اختیار کردیدند، وظیفه ی خطیر سوال پرسیدن از ایشان را بنده به عهده گرفته و با شوق و ذوق پرسیدم: " ببخشید حاج آقا ، شما آقای جهانشاهی هستید؟ "

بالاخره ایشان آنها را به مکان استقرارشان رهنمون کردند اما هرچه گشتیم خبری از درب 7 نبود!

به مکان مقصد که رسیدند دیدند عده ی زیادی وبلاگ نویسان با درد و البته ذکور در آنجا جمع اند   و مدام شعار می دهند. جمعیت شعار دهنده انقدر زیاد بود که وبلاگ نویسان ما نتوانستند خود را به جایگاه برسانند. به علاوه اینکه  تعداد خواهران موجود به تعداد 1 انگشت یک دست  هم نبود. به همین دلیل فرار را بر قرار ترجیح داده و قبل از آنکه زیر جمعیت له شوند راهی صحن حرم شدند.

بعد از عکاسی در حرم و  " حرف زدن " آقایی ما را به شرکت در " دیدار وبلاگ نویسان با طلبه سیرجانی " فراخواندند. دوستان وبلاگ نویس ما که سرشان کمی درد می کرد برای شلوغ بازی   در جمع های شعار دهنده علیه مفاسد اقتصادی به سمت مکان دیدار رهسپار گشتند. البته افراد نفوذی ای بودند که حوصله ی دیدار را نداشتند و روی حرف جمع می آمدند. ( ما نام نمی بریم.. بگم؟... بگم؟.... )

وقتی به مکان رسیدند دیدند که سخت در اشتباه بودند و به تعداد 2 انگشت از یک دست خواهر در آنجا حضور داشت.

( داخل پرانتز : دیدار خوبی بود گرچه ما بیشتر با خانم حاج آقا دیدار داشتیم. چرا که خبرگزاری فارس مجال را از حرف زدن حاج آقا ربوده بود. آنجا بود که من و رهگذر تصمیم گرفتیم یک جنبشی راه بندازیم در این باره و اسممان را در لیست "مبارزین با مفسدین اقتصادی" بنویسیم. ... تا خدا چه خواهد! )

ساعت 6 عصر بود که وبلاگ نویسان دیرشان بود بنابراین به سمت مترو حرکت کرده   و راهی منزل گشتیدند.

بقیه اش را اینجا ببین

برچسب‌ها: دوستانباور ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز