سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیدار وبلاگ نویسان شهر ما

پنجشنبه ای که گذشت وبلاگ نویسان شهر ما طی دیداری گرد هم جمع آمدند. در این دیدار چهره های سرشناسی هم به چشم می خوردند. چهره هایی همچون:

رهگذر از وبلاگ کوچه ای برای گفتن ،

ترنم بهاری از وبلاگ شوق پرواز ؛

خودم از وبلاگ زیر باران بهاری ؛

ساقی رضوان از وبلاگ نجوای شبانه ؛

 آفتابگردون از وبلاگ یاس و آفتابگردونش ؛

دیانا از وبلاگ منتظر روشنی ؛

و الهام سادات از وبلاگ ضربان قلب دو فرشته.

در این دیدار در ساعت 12:30 ظهر وبلاگ نویسان در متروی شهر ری همدیگر را ملاقات کرده  و رهسپار حرم مطهر عبدالعظیم حسنی گردیدند. بعد از زیارت و دعا به جان خودشان، راهی مصلی گشته تا نماز را اقامه کنند. سپس به قسمتی در داخل حرم پناه آورده تا به انجام فعالیتهای مهمی از قبیل فعالیت های هنری ، فرهنگی ، پزشکی ، سیاسی ، اجتماعی و ... بپردازند. در این دیدار همچنین اقدام به گرفتن دست خط از یکدیگر ، ثبت تاریخ تولد همدیگر ، دیدن عکس همسران ، عکاسی آن هم هنرمندانه که در پایان همین گزارش می توانید ببینید، انجام تست ابن سینا ، و فعالیت مهم و ارزشمند " حرف زدن "  پرداختند.

ساعت 4:20 تصمیم جمعی بر آن شد تا به دیدار وبلاگ نویسی دیگری پیوسته و جمعشان را به فیض برسانند. زیرا که می دانید همه روزه دیدارهای وبلاگ نویسان متعددی در اقصی نقاط  شهر ما به وقوع می پیوندد . و اصولا نصف این مردمی که می بینید سرگردان در شهر از این طرف به آن طرف می روند و عجله دارند برای آن است که به دیدار وبلاگ نویسی شان برسند.

خلاصه در همین اثنی که دنبال در شرقی می گشتند و گویا در شرقی حرم جا به جا شده بود ، متوجه شدند همان طلبه سیرجانی معروف یا آقای جهانشاهی از کنارشان عبور کردند. از آنجایی که دوستان حیا اختیار کردیدند، وظیفه ی خطیر سوال پرسیدن از ایشان را بنده به عهده گرفته و با شوق و ذوق پرسیدم: " ببخشید حاج آقا ، شما آقای جهانشاهی هستید؟ "

بالاخره ایشان آنها را به مکان استقرارشان رهنمون کردند اما هرچه گشتیم خبری از درب 7 نبود!

به مکان مقصد که رسیدند دیدند عده ی زیادی وبلاگ نویسان با درد و البته ذکور در آنجا جمع اند   و مدام شعار می دهند. جمعیت شعار دهنده انقدر زیاد بود که وبلاگ نویسان ما نتوانستند خود را به جایگاه برسانند. به علاوه اینکه  تعداد خواهران موجود به تعداد 1 انگشت یک دست  هم نبود. به همین دلیل فرار را بر قرار ترجیح داده و قبل از آنکه زیر جمعیت له شوند راهی صحن حرم شدند.

بعد از عکاسی در حرم و  " حرف زدن " آقایی ما را به شرکت در " دیدار وبلاگ نویسان با طلبه سیرجانی " فراخواندند. دوستان وبلاگ نویس ما که سرشان کمی درد می کرد برای شلوغ بازی   در جمع های شعار دهنده علیه مفاسد اقتصادی به سمت مکان دیدار رهسپار گشتند. البته افراد نفوذی ای بودند که حوصله ی دیدار را نداشتند و روی حرف جمع می آمدند. ( ما نام نمی بریم.. بگم؟... بگم؟.... )

وقتی به مکان رسیدند دیدند که سخت در اشتباه بودند و به تعداد 2 انگشت از یک دست خواهر در آنجا حضور داشت.

( داخل پرانتز : دیدار خوبی بود گرچه ما بیشتر با خانم حاج آقا دیدار داشتیم. چرا که خبرگزاری فارس مجال را از حرف زدن حاج آقا ربوده بود. آنجا بود که من و رهگذر تصمیم گرفتیم یک جنبشی راه بندازیم در این باره و اسممان را در لیست "مبارزین با مفسدین اقتصادی" بنویسیم. ... تا خدا چه خواهد! )

ساعت 6 عصر بود که وبلاگ نویسان دیرشان بود بنابراین به سمت مترو حرکت کرده   و راهی منزل گشتیدند.

      همراه وبلاگ نویسان

           دست وبلاگ نویسان    

              سکه هیئت چکه چکه انتظار       

       دیدار وبلاگ نویسان با طلبه سیرجانی

لینک مرتبط:

دیدار وبلاگ نویسان با طلبه سیرجانی

دیدار برخی وبلاگ نویسان ارزشی با طلبه سیرجانی

دیدار وبلاگ نویسان با طلبه سیرجانی

دیدار وبلاگ نویسان با طلبه سیرجانی و شرح دیدارهای قبلی

گزارش دیانا جون که خصوصیه 

گزارش رهگذر که این هم خصوصیه  (عکس سکه رو رهگذر ضرب کرده)


برچسب‌ها: دوستانباور ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات