سفارش تبلیغ
صبا ویژن

...به داد «اسلام» برسید!

روز قدس بود. روز قدر هم بود. جمعه ی آخر ماه رمضان هم بود. صف نماز جمعه بود. نشسته بودیم و صحبتهای آقای احمدی نژاد را گوش می کردیم. کل آن خیابان خانم ها بودند. 40 دقیقه ای هم از بسته شدن صف ها در آنجا گذشته بود. پشت سرمان اما موقع نشستن و صف بستن کسی نبود.
بعد از مدتی آقایان هم آمدند. همانجا نشستند. به روی خودشان هم نیاوردند که اینجا یک خیابان خانم نشسته است. به روی خودشان هم نیاوردند که در نماز مردان نمی توانند پشت سر خانم ها بایستند. اما به روی خودشان آوردند که به خانم ها بد و بیراه بگویند. به روی خودشان آوردند هر نوع تهمتی و تمسخر و توهینی را نثار خانم هایی کنند که یک ساعت پیش، قبل از آنکه مردی آنجا باشد، صف های نماز را بسته اند و ساعتی با چادر نماز هایشان نشسته اند تا بشنوند سخنران قبل از خطبه چه می گوید. نشسته اند تا با هر پیامی مرگ بر اسرائیل بگویند و تکبیری سر دهند.
تا اینجا هم هنوز اسلام در خطر نبود.
اسلام آنجا به خطر افتاد که انتظامات خواهران آمدند به خانم ها گفتند نماز تان باطل است. آنجا اسلام تحریف شد که گفتند کسی اگر بعد از این جوی آب بنشیند نمازش باطل است و تمام نماز های باطل شده ی آقایان به گردن اوست. وقتی ثابت کردم اینجا نماز ما خانم ها وصل است و پل روی جوی آب هیچ کجای شرع نیامده که نماز را باطل می کند اسلام آنجا تحریف شد که انتظامات خواهران به ما گفتند: به ما دستور داده اند و هرچی آنها بگویند همان است.
اسلام آنجا به خطر افتاد که همه انگار شرایط نماز را یادشان رفته بود، حق الناس از ذهنشان پاک شده بود و در برابر داد و بیداد آقایانی که آمده بودند آنجا نشسته بودند و به زور می خواستند خانم ها را بلند کنند ؛ حرفی نمیزدند ، سکوت می کردند یا می پذیرفتند.
به خانم های اطراف گفتم که چرا مسلمانی تان یادتان رفته است. در شرع داریم که کسی حق ندارد دیگری را از سر جایش بلند کند. پل ، نمازی را باطل نمی کند. ما صفمان از جلو و سمت راست و چپ وصل است. و البته از همه مهمتر این آقایان بودند که آمدند پشت سر ما نشستند با خودخواهی! 1 ساعت پیش اینجا آقایی ننشسته بود که ما صف ها را بسته بودیم. گفتم چرا کلاه شرعی سر خود می گذارید؟ اگر صف ما هم از اینجا بلند شود و برود جای دیگر بنشیند صف جلویی ما باز همان وضعیت الان ما را خواهد داشت و می شود صف جلوی آقایان. اشتباه از این آقایون است که آمدند اینجا نشسته اند.
گفتم: اگر قرار بر این باشد؛ نه صف ما، که تمام خیابان باید بلند شوند چرا که همه شان جلوی آقایان نشسته اند.
گفتم که انصاف داشته باشید . ...
تا آخرش اما نشسته بودم و از جایم تکان نخوردم. تا وقتی که تمام خانم های پشت سرم و اطرافم به سختی و با اجبار و اکراه بلند شدند و رفتند جاهای دیگر ، تا بعضا زیر آفتاب یا 1 خیابان آنطرف تر بنشینند. و فقط و فقط من ماندم که از صف های روی پل خانم ها نشسته بودم. انتظامات هم به زور بلندم نکرد. کاری نمی توانست بکند. فقط رفت یک جای خوب آنطرف تر زیر سایه برایم پیدا کرد و زیر اندازم را آنجا انداخت تا من بلند شدم و رفتم. موقع رفتن اما هم به خانم های "زور پذیر" اطراف و هم به انتظاماتِ دستور گرفته از بالا! گفتم: من می روم آنجا اما 5 دقیقه نخواهد کشید که تمام اینجایی که ما نشسته بودیم از مردان پُر خواهد شد و صف های آخر خانم ها می شود صفوف جلوی مردان.
انتظامات چیزی نگفت. چیزی هم نمی توانست بگوید. حرفم درست بود. و همان هم شد.
ما بین خطبه ها برگشتم نگاه کردم. صفوف آقایان متصل شده بود به صفوف خانم های جلویی شان.
تنها کاری که کردم اظهار تاسف کردم برای خانم های زور پذیر ، لبخندی تلخ زدم و عکس گرفتم تا به عنوان خاطره در وبلاگم حک شود.
حک شود که تا وقتی کسی حاضر می شود زور و ظلمی بپذیرد، کس دیگری هم زور می گوید و ظلم می کند.
درست مثل صهیونیست ها که آمدند زمین های فلسطین را خریدند و بعد به فلسطینی ها گفتند: ما اینجا هستیم، شما باید از اینجا بروید.

نمونه کوچکش امروز برایم اتفاق افتاد!!!
و امروز روز قدس بود. ...

 

نماز جمعه - روز قدس رمضان 89

پی نوشت :

1- چند تا خانم عراقی هم پشت سر من نشسته بودند که به زور بلندشان کردند. بندگان خدا تا چند دقیقه پیشش داشتند از ما ایرانی ها تعریف می کردند.
2- دخترکانی آنجا بودند که با دیدن این صحنه ها و حرف های به ناحق آقایان، انتظامات و همجنین کوتاه آمدن بدون دلیل خانم ها به شدت ناراحت شده بودند. بعضا هم می شد شنید که می گفتند دیگر نماز جمعه نمی آییم. حالا می گویند چرا جوانان ما دین گریز شده اند، به نظر من با این اسلام نابی که مذهبی های جامعه دارند من هم اشتباهی از دین نمی گریزم!!
3- نمونه دیگر بدرفتاری آنجا بود که در راهپیمایی دخترکی در حدود سنین راهنمایی، با مانتو در حالی که مو هایش بیرون بود عکس مقام معظم رهبری را دستش گرفته بود و شعار مرگ بر اسرائیل می داد. جلوی ما راه می رفت. در این احوال، خانم چادری ای آمد و از پشت محکم به پشت دختر زد، و با تشر گفت موهایت را بذار توی روسری. و رفت.
اما نفهمید با ذهنیت دخترک در مورد مذهبی ها و اسلام و دین و راهپیمایی و رهبری و ... چه کرد.
4-
کالا ها و شرکت های اسرائیلی را تحریم کنیم  ؛  تحریم کالاهای صهیونیستی، چرا و چگونه

 


برچسب‌ها: شخصیباور ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات