سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آلارم عاشقی...

از کنارشان که عبور می کنم، حس آشنایی وجودم را معطر می کند.
نمیدانم چرا انقدر از ته دل دوستشان دارم!
عصر های دانشگاه که می شود، گذارم اگر به اطراف دفاتر بسیج بخورد، کمی آرام تر قدم بر میدارم،
خصوصا اگر  یکی دو نفر از بچه های بسیج آنجا باشند ، یا به صحبت مشغول ؛ یا انجام کاری ، یا آماده سازی فضا برای برنامه ای و...
آرامتر قدم بر میدارم به امید آنکه وجودم از حس علاقه ای که به بچه های بسیج و دفترهای بسیج دارم، سیراب گردد.... گرچه اگر ساعت ها هم آنجا بایستم، از عطش علاقه ام کم نخواهد شد.
ظاهر و تیپ و  قیافه شان که واقعا دوست داشتنی است... اگر می شد، می ایستادم گوشه ای و ساعت ها نگاهشان می کردم ...
نمی دانم چرا اگر دانشجوی بسیجی ای از کنارم عبور کند ... دلم آلارم صفا و خلوص و عاشقی می دهد...
حتی اگر  نشناسمش ...


پرورش جوانان خداجوی بسیجی ، فتح الفتوح امامرض است.  مقام معظم رهبری

وقتی قطرات خون شهدای فتنه بر ران کروبی چکید + عکس


برچسب‌ها: شخصیدانشگاه نوشتباور هابسیج

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

الحق که ضعیفیم!

مسواک زدن چیز خوبیه اما خب ممکنه در جلوگیری  از تخریب دندان ها مفید واقع نشه.  مثل دندون بیچاره ی من که دیروز چراحی شد توسط یه دکتر ماهر  . جراحی اش دردی نداشت. دردش 2 تا  آمپولی بود که به لثه ام فرود آمدند. و 1 ساعت بعد که اثر بی حسی رفت.
دندونم که بیرون آمد، دکتر
نشانم داد و گفت:ببین! این 3 تا ریشه ی دندونت. میخوای ببری؟  من: نه! ممنون
همه چیز بر وفق مراد بود به جز اینکه همسر قرار بود بعد از اتمام کارم،
بیاید بیمارستان دنبالم  و هنوز نیامده بود. نگران بیکار بودنم نبودم، نگران این بودم که اثر بی حسی دندون برود و من درد را احساس کنم.
و بالاخره شد آنچه نباید میشد.
همسر 1 ساعت و خورده ای بعد از اتمام کارم رسید بیمارستان و درد من کم کم در حال آغاز بود.
خلاصه تمام راه تا منزل از شدت درد به خودم میپیچیدم... و چه درد بدی است درد دندان!

بعد از رسیدن به منزل دهان پر از خون رو شستم، مسکن به علاوه ی یک لیوان شیر سرد طبق دستور پزشک خورده و خوابیدم.Night دکتر گفته بود :هرنوع چیز سرد خصوصا شیر و بستنی بخورم. همسر هم رفت و از یخچال فریزر هرچیز سردی را آورد کنارم. و دیروز کلی بستنی خوردم.
که شاید همان ها و شاید هم هوای سرد خانه مان منجر به سرماخوردگی
امروز من شد . خصوصا اینکه گلودرد گرفته ام...
دیروز به علت خونریزی لثه ام، مجبور بودم مزه ی بد خون را در دهانم حس کنم و به توصیه پزشک آب دهانم را بخورم.
و همسر میگفت: الان دیگه تبدیل شدی به یک موجود خون آشام

چقدر ما ضعیفیم! درد عضو کوچکی مثل دندان انقدر بی تابمان می کند که زندگی مان برای ساعاتی فلج می شود، با این اوصاف چطور می خواهیم درد عذاب خداوند و سوختن در آتش خشمش را تحمل کنیم؟؟!! برایمان امضا نکرده اند : " به آتش وارد نمی شوید"  که انقدر راحت مشغول معاصی و غفلت هاییم!!!!

قسمتی از مناجات حضرت زهراس بعد از نماز:

ای بخشنده ترین بخشندگان و ای منتهای آرزوی حاجتمندان! تو مولای من هستی. حال که
درهای دعا و نیایش را بر من گشودی، پس درهای قبول و اجابت را به روی من مبند. به رحمت بی کرانت، مرا از آتش دوزخ نجات ده و در غرفه های بهشت ساکن گردان.

آتش دوزخ قطعا امر جدی است که بر اساس نقلی 
ضرار تعریف می کند:  «شبی علی(ع) را در محراب عبادتش دیدم که از خوف خدا چون مارگزیدگان به خود می‌پیچید و به سان غمزدگان می‌گریست و می‌گفت: « آه! آه! از آتش دوزخ...»
    
خدایا! اگر بندگان معصوم و پاک تو اینگونه حرف میزنند در مورد عذاب جهنم، من ضعیف و غافل چگونه پناه برم به تو از آتش دوزخ؟! ...


برچسب‌ها: شخصیباور ها

نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز