شايد بعد از اون کربلا اينقدر هوايي نشده بودم...
منم تا وارد حرم شدم رفتم اون گوشه به ديوار روبه روي ضريح تکيه زدم و زدم زير گريه....
واي چقد هوايي شدم باران.....
زيارتت قبول.....
آخيييييييييييييييييييي
آي گفتي
منم هميشه پلاس بودم تو حرم ارباب... نمازام كه همش اونجا بودم... وقت ميشد ميرفتم حرم ساقي... ولي خب ساقي عجببببببببب مهمون نوازي كرد و رام داد به مضيف ش و ناهار در خدمتش بوديم :) شما نرفتيد غذا بخوريد؟
خوبه اون سري بدون شوهرت نرفتي ها! مريض ميشدي چي ميشد؟!! :-اس
يادم ميفته دومين بار چطوري يهويي خودمو تو حرم ارباب ديدم دلم آتيييييييييييش ميگيره:((
باراااااااااااااااااااااان دعا كن برم باز... همه چيشو به جون ميخرم...تمام اون چيزايي كه گفتي...تموم سختي هاش...:(((((((((((((