+...
روضه خوان گفت که ليلا پسري داشت که رويش
به درخشندگي ماه که عباس عمويش
روضه خوان گفت که ليلا پسري داشت که مجنون
پسري داشت که مي رفت ونگاه تو به سويش
پسري خوش قد وقامت پسري صبح قيامت
روضه خوان گفت که در باد پريشان شده مويش
آسمان بار امانت نتوانست کشيدن
که بريدند خدايا که شکستند سبويش
روضه خوان تاب نياورد عمو آب نياورد
روضه خوان آمد وزانو زد وبوسيد گلويش
+...
سوار از روي زين افتاد يار از روي زين افتاد
جهاني بر زمين افتاد و جاني بر زمين افتاد
چه آبي از چه دستي ريخت بر پيشاني دريا
که چين افتاد و چين افتاد و چين افتاد و چين افتاد
تو که مي آيي از آن دور دامان بلندت کو
که چشمانم به صحرا ماند و دست از آستين افتاد
ستون خيمه را بردار سقف آسمانها ريخت
طنين انداز در عالم که آن حبل المتين افتاد
سوار افتاد سرگرم دعا بودند آدمها
کجا بودند آدمها که آن تنهاترين افتاد
تو برمي گردي اما با همان مشک و همان لبخند
اگر آن اتفاق آن اتفاق آخرين افتاد
نوشتم سبک شي
دوست داشتي عمومي کن