باران.......................................چقده دلم تنگ شده براي بقيع.... براي بيت الحرمين مدينه.... براي گنبد خضراي پيامبر که يه ظهر تابستوني تو مدينه اونقدر خيره نگاهش کردم که تصوير زيباش براي هميشه توي ذهنم بمونه....
حيف..............
حيف که از اونجا دورم و صد حيف که ياس پاشو کرده تو يه کفش که تا وقتي وهابي ها اونجا هستن من بچه شيعه نميذارم پول رو پولشون انباشته بشه... مگر اينکه تمتع بهم واجب بشه...
چطوري ياس رو قانع کنم؟؟؟
نميدونم شايد ياس راست ميگه... شايدم نه... نميدونم....
ان شا الله زودتر بناي وهابيت از بنيان ويران بشه....
ان شا الله به زودي نداي انا المهدي از کنار خانه ي کعبه، آرامش دلهاي حقيقت جو بشه....
ان شا الله........
من مکه ميخوام...................