• وبلاگ : قاب نگاه من
  • يادداشت : چشم زخم!!!
  • نظرات : 20 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام عزيزم.واقعا اگه تا اين حد مشكل پيش اومده يه خوني بريزيد حتي شده يه مرغ بديد واستون بكشند

    هفته دوم بعد از عروسيمون بود اون موقع برق تهران هر شب 1 ساعتي ميرفت.يك شب وقتي برق نبود و ما شمع روشن كرده بوديم شوهرم توي تاريكي داشت وضو ميگرفت كه سرش خورد به لبه كابينت و فقط گفت آخ اما وقتي اومد توي نور شمع ديدم تيشرتش خوني و داره از بالاي ابروش خون مياد نميتوني حالمو تصور كني داشتم ميمردم شانس اوردم با مادر شوهرم تو يه مجتمع هستيم سريع خبرشون كردم و برديمش بيمارستان و 6 تا بخيه خورد.ميخوام بگم خيلي مهمه كه اگه كار خاصي انجام ميشه حتما يه قربوني بشه هرچند ما هم پشت گوش انداختيم و نتيجه اش اين ش كه همون سال از آذر تا بهمن يعني 3 ماه من مريض بودم يه جور آنفولانزا كه درد رو به همه جاي بدنم هم رسونده بود حتي انقدر سينوسهام عفوني شده بود كه به دندونم زده بود.خلاصه بالاخره ما يه كارايي كرديم و شر چشم زخمي كه تو عروسي خورده بوديم رو از سرمون كم كرديم.

    پاسخ

    راست مي گي ها. بايد پي گيري كنم اين كارو بكنيم